اشتیاق

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...
اشتیاق

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

امید



شاید هیچ اتفاق مهمی نیفتاده باشد؛ شاید هیچ چیز عوض نشود؛ شاید حتی همه چیز از قبل هم بدتر بشود ... اما در بین مردم که راه می روی، انگار همه چیز عوض شده است. انگار چیزی آن خستگی را موقتاً از چهره ها شسته؛ اثر رنجی که برده اند و می برند هنوز در ته چهره هایشان پیدا بود، اما در چشمهایشان امیدی سوسو می زد.

امروز آدم ها به طرز عجیبی شاد بودند، به طرز بی سابقه ای خوش اخلاق ... امروز از حرارت آدم ها، از هیجانشان و مهم تر از همه از عمق نگاهشان معلوم بود که روزهای نیامده را روشن می پندارند. انگار همه بی صبرانه انتظار معجزه ای قریب الوقوع دارند...


شاید هیچ معجزه ای در کار نباشد؛ شاید هیچ چیز عوض نشود؛ شاید حتی همه چیز از قبل هم بدتر بشود، اما من امروز فهمیدم که «امید» بزرگترین سرمایه یک ملت است؛ سرمایه ای که به خودی خود می تواند تغییری بزرگ ایجاد کند، حتی اگر هیچ چیز عوض نشده باشد.


باید صمیمانه به «کلید»ی که این امید را آزاد کرد تبریک گفت،  شاید «امید» بزرگترین «ظرفیت»ی بود که باید آزاد می شد!...  



پ.ن: و البته منتظر تدبیر می مانیم.