اشتیاق

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...
اشتیاق

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

برکت از دست رفته


همیشه تصورم این بود که شبانه روزهای دوران امتحانات قطعاً بیش از 24 ساعت وقت دارند. بالاخره دعای خیل درماندگان شب‏های امتحان بوده است و درگاه پرعطوفت پروردگار. و از قدیم هم عادتم این بود که کارهای عقب مانده و ایضاً کارهای تازه را بگذارم برای همین دوران پربرکت. درس خواندن، گرچه در این دوران پررنگ تر می شد، اما همچنان به علت حجم عجیب و غریب فعالیت های متفرعّه (که اصل هم همین متفرعات است در واقع،) در حاشیه بود. اما نمیدانم کدام ناسپاسی - از میان این انبوه ناسپاسی ها - به درگاه پروردگار بود که این بار، برکت از این ایام سابقاً حاصلخیز رخت بربست و این شد که امروز، من مانده ام و کارهای ریز و درشت نصفه و نیمه؛ و بحث ضِیق زمان و حجم درس ها هم نیست، که اگر بود، دیگر این حس خسران نبود.


پ.ن1: اللّهمّ صَلّ علی مُحَمّد و آلِه، وَ اکفِنی ما یَشغَلُنی الاهتِمامُ بِه، وَ استَعمِلنی بِما تَسألُنی غدَاً عَنه، وَ استَفرِغ أیّامی فیما خَلَقتَنی لَه


پ.ن2: حضرت رضا (ع) می فرمایند که: «الامام الانیس الرفیق و الوالد الشفیق» و شاعر می فرماید که: «پسر کو ندارد نشان از پدر، تو بیگانه خوانش، مخوانش پسر» ... خلاصه اینکه اوضاع خراب است!

Hard Work


وقتی چیزی اینجا نوشته نمی‏شود، (با توجه به اینکه قرارم با خودم این است که زود به زود خودم را اینجا ثبت کنم) چند حالت دارد. یا دسترسی به اینترنت ندارم، یا اوضاع آن قدر به پوچی و بی ‏حاصلی رسیدهاست که چیزی برای گفتن نیست و یا اینکه زیر انبوه کارها هستم.


و این سه روز واقعاً فهمیدم که انبوه کارها چه معنایی می‏تواند داشته باشد!