اشتیاق

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...
اشتیاق

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

بخوان ...


بخوان ... بخوان به نام پروردگارت که آفرید؛ آفرید انسان را از خون بسته ...

بخوان که پروردگارت از همه والاتر است، همانی که به وسیله قلم تعلیم داد؛ تعلیم داد به انسان آنچه را که نمی دانست ...

 

و او خواند؛ چه زیبا و باشکوه و پرقدرت هم خواند؛ آن چنان که  انگار هنوز هم طنین صدای آسمانیش، نه فقط در هوای حجاز، که در هوای تمام دنیا جاری ست... صدایی که در این هیاهوی این روزها شنیدنش سخت شده؛ هرچند که گوش هایمان هم سنگین شده ... انگار بار دیگر باید کسی بخواند؛ کسی که مثل او باشد، از جنس او باشد، کسی که انگار اصلاً خود خود اوست!

 


پس بار دیگر بخوان، بخوان به نام پرودگارت، بخوان که این جمعه تشنه ی مبعثی دوباره است...