اشتیاق

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...
اشتیاق

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

بسم الله الرحمن الرحیم

نمی دانم برای هزار و چندمین بار شروع می کنم؛ نمی دانم دوام این شروع چقدر خواهد بود؛ نمی دانم که شروع دیگری در کار خواهد بود یا نه؛ اما این بار کمی پخته تر، کمی محکم تر و کمی خیس تر، به نام تو و به امید لطف و فضل بی نهایتت شروع می کنم:


«بسم الله الرحمن الرحیم»



پ.ن 1:

بـاز آی که تا به خود نیـــازم بینی بیــداری شب های درازم بینی

نی نی غلطم که خود فراق تو مرا کی زنده رها کند که بازم بینی


پ.ن 2: پست قبلی خیلی سنگین بود؛ این شد که فاصله طولانی شد. 

استمهال

نمیدانم این «استمهال» تا کی ادامه خواهد داشت. نمی دانم تا کی می شود که بروم و باز بتوانم برگردم. چند بار دیگر و تا کجا می توان دور شد و دوباره برگشت...


می ترسم؛ می ترسم دلم بی باک شود. دیگر نترسد از این که دور می شود؛ می ترسم آن قدر مطمئن شود که بی مهابا و بی خیال برود، به خیال اینکه حتماً بار دیگر برخواهد گشت (یا برگردانده خواهد شد!) ... اما برود و این بار، برای این آخرین بار، دیگر برنگردد؛ همین طور برود تا انتها (یا شاید هم تا ابتدا!) ...


می ترسم، ولی نه آن قدر که باید؛ و این خود خیلی ترسناک است، خیلی ...