اشتیاق

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...
اشتیاق

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

در چه هنگامی بگویم من؟


آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید

یک نفر در آب دارد می سپارد جان ...


یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند

روی این دریا تند و تیره و سنگین که می دانید.

آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

که گرفتستید دست ناتوانی را

تا تواناییّ بهتر را پدید آرید، 

آن زمان که تنگ می بندید

بر کمرهاتان کمربند،

در چه هنگامی بگویم من؟

یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان!