اشتیاق

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...
اشتیاق

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

مِنْ أَیْنَ لِیَ الْخَیْرُ یَا رَبِّ وَ لا یُوجَدُ إِلا مِنْ عِنْدِکَ

بزرگترین نعمت همین است اصلاً. همین که می شناسیمت؛ نه از آن شناخت های درست و حسابی، همین شناخت های الکیِ آب دوغ خیاریِ خودمان. همین که اسمت را می دانیم و گه گاه هم می بریم. همین که بالاخره می دانیم که رجب و شعبان و رمضانت می آیند و می روند، اگرچه با گذشتشان دست ما همچنان خالی باشد. همین که نام آن آقاها و آن خانم که می آید، هنوز هم تنمان یک جور خوبی مور مور می شود و یک چیزی، ولو آن پشت مشت ها، می تپد و داغ می شود. شاید خیلی دور، گنگ، و بی خاصیت باشد، اما همین که سلام و علیکی با هم داریم، یعنی خیلی هم پرت نیستیم، اگرچه خیــــلی پرت باشیم!

پس اولاً متشکریم که هستی، که همین بودنت یک دنیاست؛ یعنی خیلی بیشتر از یک دنیاست، منتها از دید دنیابین ما، همان یک دنیا هم خیلی می شود.

و متشکریم که می شناسیمت؛ در واقع متشکریم، چون این ما نیستیم که می شناسیمت؛ خودت، خودت را به ما، که در واقع مایی هم در کار نیست، شناسانده ای.

و متشکریم که بی خیالمان نمی شوی، که از دستمان خسته نمی شوی، که ما را ول نمی کنی به حال خودمان. که اگر بی خیالمان شده بودی، دیگر اسمت را هم از یاد می بردیم و بزرگترین عذاب همین است اصلاً.

بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْکَ


 وَ لَوْ لا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ


 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَدْعُوهُ فَیُجِیبُنِی وَ إِنْ کُنْتُ بَطِیئا حِینَ یَدْعُونِی


وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَسْأَلُهُ فَیُعْطِینِی وَ إِنْ کُنْتُ بَخِیلا حِینَ یَسْتَقْرِضُنِی


 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أُنَادِیهِ کُلَّمَا شِئْتُ لِحَاجَتِی


 وَ أَخْلُو بِهِ حَیْثُ شِئْتُ لِسِرِّی بِغَیْرِ شَفِیعٍ فَیَقْضِی لِی حَاجَتِی


 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا أَدْعُو غَیْرَهُ وَ لَوْ دَعَوْتُ غَیْرَهُ لَمْ یَسْتَجِبْ لِی دُعَائِی

در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی؟ ... ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم



آیا برای این بی سر و سامانی خود، برنامه و وقتی مشخص کرده ایم؟ آیا تصمیم گرفته ایم که روزی دیگر گناه نکنیم؟ یا اینکه همین وضع را می خواهیم ادامه دهیم؟


اگر نمی خواهیم این وضع ادامه داشته باشد، برای آن وقتی تعیین کنیم: یک ماه، شش ماه، یک یا چند سال.


خلاصه اگر بخواهیم تا زنده ایم این گناه کردن را ادامه دهیم، خطرناک است. 


پس حداقل حدی برای گناهمان تعیین کنیم.

از کتاب جناب عشق


P.S: Deadline set ... 

سفرت به خیر اما، تو و دوستی خدا را ...

- به کجا چنین شتابان؟

گون از نسیم پرسید


- دل من گرفته زین جا

هوس سفر نداری

ز غبار این بیابان؟


- همه آرزویم اما،

جه کنم که بسته پایم


- به کجا چنین شتابان؟


- به هر آن کجا که باشد

به جز این سرا، سرایم


- سفرت به خیر اما، تو و دوستی خدا را

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی

به شکوفه ها، به باران، برسان سلام ما را

فَالحَقُّ ما رَضیتُموه وَ الباطِلُ ما أسخَطتُموه

اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقیَّةَ اللهِ فی أرضِه


سلام بر تو، ای باقی‌نهاده‌ی‌ خدا در زمین


اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا میثاقَ اللهِ الَّذی أخَذَهُ وَ وکَّدَه


سلام بر تو، ای میثاق خداوند که بر آن پیمان گرفته و استوارش ساخته است


اَلسَّلامُ عَلیکَ یا وَعدَ الله الَّذی ضَمِنَه


سلام بر تو، ای وعده‌ی خدا که خود آن را تعهّد کرده‌است


اَلسَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنصوبُ وَ الْعِلمُ الْمَصبوب


سلام بر تو، ای پرچمِ بلندِ افراشته و ای دانشِ ریزان


وَ الْغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَة


و ای فریادرسِ (درماندگان) و ای رحمتِ گسترده


وَعداً غَیرَ مَکذوب


(که) وعده‌ای دروغ ناشدنی (است)