بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْکَ
وَ لَوْ لا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَدْعُوهُ فَیُجِیبُنِی وَ إِنْ کُنْتُ بَطِیئا حِینَ یَدْعُونِی
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَسْأَلُهُ فَیُعْطِینِی وَ إِنْ کُنْتُ بَخِیلا حِینَ یَسْتَقْرِضُنِی
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أُنَادِیهِ کُلَّمَا شِئْتُ لِحَاجَتِی
وَ أَخْلُو بِهِ حَیْثُ شِئْتُ لِسِرِّی بِغَیْرِ شَفِیعٍ فَیَقْضِی لِی حَاجَتِی
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا أَدْعُو غَیْرَهُ وَ لَوْ دَعَوْتُ غَیْرَهُ لَمْ یَسْتَجِبْ لِی دُعَائِی
آیا برای این بی سر و سامانی خود، برنامه و وقتی مشخص کرده ایم؟ آیا تصمیم گرفته ایم که روزی دیگر گناه نکنیم؟ یا اینکه همین وضع را می خواهیم ادامه دهیم؟
اگر نمی خواهیم این وضع ادامه داشته باشد، برای آن وقتی تعیین کنیم: یک ماه، شش ماه، یک یا چند سال.
خلاصه اگر بخواهیم تا زنده ایم این گناه کردن را ادامه دهیم، خطرناک است.
پس حداقل حدی برای گناهمان تعیین کنیم.
از کتاب جناب عشق
P.S: Deadline set ...
- به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
- دل من گرفته زین جا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
- همه آرزویم اما،
جه کنم که بسته پایم
- به کجا چنین شتابان؟
- به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا، سرایم
- سفرت به خیر اما، تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها، به باران، برسان سلام ما را
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقیَّةَ اللهِ فی أرضِه
سلام بر تو، ای باقینهادهی خدا در زمین
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا میثاقَ اللهِ الَّذی أخَذَهُ وَ وکَّدَه
سلام بر تو، ای میثاق خداوند که بر آن پیمان گرفته و استوارش ساخته است
اَلسَّلامُ عَلیکَ یا وَعدَ الله الَّذی ضَمِنَه
سلام بر تو، ای وعدهی خدا که خود آن را تعهّد کردهاست
اَلسَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنصوبُ وَ الْعِلمُ الْمَصبوب
سلام بر تو، ای پرچمِ بلندِ افراشته و ای دانشِ ریزان
وَ الْغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَة
و ای فریادرسِ (درماندگان) و ای رحمتِ گسترده
وَعداً غَیرَ مَکذوب
(که) وعدهای دروغ ناشدنی (است)