-
عیدی که عید نیست
یکشنبه 2 تیر 1392 23:58
نزدیکی نیمه شعبان که می شود، خیابان ها چراغانی می شوند؛ همه خود را برای جشن میلاد آخرین معصوم آماده می کنند. نیمه شعبان که می شود، خیابان ها شلوغ می شود؛ پر می شود از شربت و شیرینی و صدای مولودی... شاید همه این ها تلاشی باشد برای اینکه تلخی و حزنی که این روز به یادمان می آورد را پنهان کند. جشن می گیریم تا سرپوش...
-
صرفاً جهت تذکر!
شنبه 1 تیر 1392 23:57
وقتی وبلاگ نویسی تند و تند پست می نویسد، یعنی حالش خوب نیست؛ لازم دارد هی حرف بزند درباره خودش ... وقتی وبلاگ نویسی چند روزی (هفته ای، ماهی) هیچ مطلب تازه ای نمی نویسد، یعنی حالش بد است؛ آن قدر که هیچ حرفی برای گفتن ندارد ... کلاً آدم وقتی وبلاگ نویس می شود یعنی حالش بد است. پ.ن: مال من نیست! ولی یادم هم نیست که از...
-
Let's Decide
شنبه 1 تیر 1392 23:40
'I wish it need not have happened in my time,' said Frodo. 'So do I,' said Gandalf,'and so do all who live to see such times. But that is not for them to decide. All we have to decide is what to do with the time that is given us.'
-
امید
یکشنبه 26 خرداد 1392 22:57
شاید هیچ اتفاق مهمی نیفتاده باشد؛ شاید هیچ چیز عوض نشود؛ شاید حتی همه چیز از قبل هم بدتر بشود ... اما در بین مردم که راه می روی، انگار همه چیز عوض شده است. انگار چیزی آن خستگی را موقتاً از چهره ها شسته؛ اثر رنجی که برده اند و می برند هنوز در ته چهره هایشان پیدا بود، اما در چشمهایشان امیدی سوسو می زد. امروز آدم ها به...
-
قضاوت ممنوع!
شنبه 25 خرداد 1392 16:10
-
بخوان ...
پنجشنبه 16 خرداد 1392 23:21
بخوان ... بخوان به نام پروردگارت که آفرید؛ آفرید انسان را از خون بسته ... بخوان که پروردگارت از همه والاتر است، همانی که به وسیله قلم تعلیم داد؛ تعلیم داد به انسان آنچه را که نمی دانست ... و او خواند؛ چه زیبا و باشکوه و پرقدرت هم خواند؛ آن چنان که انگار هنوز هم طنین صدای آسمانیش، نه فقط در هوای حجاز، که در هوای تمام...
-
فصّلت 34 و 35
سهشنبه 14 خرداد 1392 00:26
وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ یعنی: هرگز نیکی و بدی یکسان نیست. (امّا) بدی را با نیکی دفع کن؛ ناگاه، (خواهی...
-
!Protect Your Soul, No need to commit murder to rip it apart
یکشنبه 12 خرداد 1392 20:15
"How do you spilit your soul?" “Well,” said Slughorn uncomfortably, “you must understand that the soul is supposed to remain intact and whole. Splitting it is an act of violation, it is against nature.” “But how do you do it?” “ By an act of evil — the supreme act of evil. By commiting murder. Killing rips...
-
استمهال
یکشنبه 12 خرداد 1392 00:11
نمیدانم این «استمهال» تا کی ادامه خواهد داشت. نمی دانم تا کی می شود که بروم و باز بتوانم برگردم. چند بار دیگر و تا کجا می توان دور شد و دوباره برگشت... می ترسم؛ می ترسم دلم بی باک شود. دیگر نترسد از این که دور می شود؛ می ترسم آن قدر مطمئن شود که بی مهابا و بی خیال برود، به خیال اینکه حتماً بار دیگر برخواهد گشت (یا...
-
گاج منتشر کرد ...
جمعه 10 خرداد 1392 21:39
-
از دستاوردهای بی ربط زمان امتحانات
چهارشنبه 8 خرداد 1392 18:17
-
تولد دوباره (15): تمام شد
چهارشنبه 8 خرداد 1392 18:13
وقتی بعضی هایش را دوباره خواندم، از خلق این همه صحنه های آبکی، این قلم تکراری و ناتوان و این همه روده درازی، حقیقتاً شرم کردم! تلاش کودکانه ای بود برای بیرون ریختن انبوهِ خاطراتِ بی وقفه متهاجم به ذهن! ... همین. سفرنامه، اگر بشود اسم سفر نامه رویش گذاشت، تمام شد.
-
تولد دوباره (14): کاش فرق کرده باشم
سهشنبه 7 خرداد 1392 22:48
ای قوم به حج رفته، کجایید، کجایید؟ معشــوق همـین جاست، بیاییـد، بیاییـد! معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سـرگــشته شـما در چه هوایید؟ گر صورت بی صورت معشوق ببیـنید هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید ده بـار از آن راه بـر آن خـانه برفتـــید یـک بـار از ایـن خــانه بر ایـن بـام برآییــد آن خانه لطیفست، نشان...
-
تولد دوباره (13): خداحافظ!
سهشنبه 7 خرداد 1392 21:56
از صبح در مسجدالحرامم؛ مدتی اینجا، مدتی آنجا؛ گاهی طواف، گاهی نماز و بیشتر نگاه! ... اما این بار، طولانی ترین نگاه است؛ چون آخرین نگاه این سفر است. امتداد چشم هایم پرده ی سیاه کعبه را چنگ زده رها نمی کند. ایستاده ام و زل زده ام به خانه. اصلاً نمی دانم چه مدت است که دارم نگاه می کنم. ذهنم شلوغ و در هم برهم است، اما به...
-
تولد دوباره (12): ...
سهشنبه 7 خرداد 1392 20:28
تَمامُ الحَجّ لِقاءُ الأِمام ...
-
تولد دوباره (11): نه، این گشتن بیهوده نیست!
سهشنبه 7 خرداد 1392 16:18
یارا یارا گاهی دل ما را به چراغ نگاهی روشن کن چشم تار دل را چو مسیحا به دمیدن آهی روشن کن بی تو برگی زردم به هوای تو می گردم که مگر بیفتم در پایت ای نوای نایم، به هوای تو می آیم که دمی نفس کنم تازه در هوایت به نسیم بویت ای گل به شمیم بویت ای گل در سینه داغی دارم از لاله باغی دارم باغم، بهارم باش موجم، کنارم باش ای...
-
تولد دوباره (10) : ذکر
سهشنبه 7 خرداد 1392 14:17
تسبیح و تهلیل و صلوات؛ همگی کلیدهای خزائن آسمان ها و زمین اند. اسماء خدا و صدها ذکر دیگر که می دانم و نمی دانم هستند که هریک ، به جای خود، درهایی از توفیق و رحمت و مغفرت را برایت می گشاید. اما گاهی تجربه می کنی که در یک حال خاص، در یک زمان خاص، در یک مکان خاص، یک ذکر مخصوص است که کلید حس و حالت می شود. فقط و فقط همان...
-
تولد دوباره (9): تو برای چه سعی می کنی؟
سهشنبه 7 خرداد 1392 13:55
هاجر به دنبال آب می دوید، برای نجات جان یگانه پسرش؛ آن قدر در فکر آب بود که اینجا و آنجای این صحرای بی آب و علف، آب می دید و شتابان سمت آب می رسید، شاید که به قطره ای بتواند عطش کودکش را خاموش کند و جانش را بخرد. مضطرب و نگران و پریشان، از خود بی خود شده بود و این سو و آن سوی صحرا را می پیمود. اگر بیننده ای در آن...
-
تولد دوباره (8): خانه
دوشنبه 6 خرداد 1392 22:52
به عمرم به این سبکی نبوده ام. انگار روی زمین بند نیستم. سبکباری از راه رفتنم هم معلوم است؛ شده ام عین بچه ها! احساس می کنم از همه چیز آزادم، بیشتر از همه از خودم. بی دغدغه از این که چه بر تن دارم، چه می گویم، چه می کنم. فقط و فقط شوق بندگی، همین و بس. فکر و ذکر و صحبت تعطیل! اینجا چیزی جز نگاه لازم نیست. فقط باید نگاه...
-
تولد دوباره (7): تولد دوباره
یکشنبه 5 خرداد 1392 22:13
هیچ چیز مثل این آیه ها نمی تواند بیانگر این غروب عجیب باشد؛ عجیب ترین و زیباترین غروب زندگی؛ بسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَ الضحَی وَ الَّیْلِ إِذَا سجَی؛ مَا وَدَّعَک رَبُّک وَ مَا قَلی مَا وَدَّعَک رَبُّک وَ مَا قَلی مَا وَدَّعَک رَبُّک وَ مَا قَلی مَا وَدَّعَک رَبُّک وَ مَا قَلی مَا وَدَّعَک رَبُّک وَ مَا...