ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
وقتی چیزی اینجا نوشته نمیشود، (با توجه به اینکه قرارم با خودم این است که زود به زود خودم را اینجا ثبت کنم) چند حالت دارد. یا دسترسی به اینترنت ندارم، یا اوضاع آن قدر به پوچی و بی حاصلی رسیدهاست که چیزی برای گفتن نیست و یا اینکه زیر انبوه کارها هستم.
و این سه روز واقعاً فهمیدم که انبوه کارها چه معنایی میتواند داشته باشد!
وقتی می رسم خونه و می فهمم که گوشیم گم شده و به جای اینکه بیشتر نگران خود گوشی و سیم کارتش باشم، نگران از دست رفتن Contactهاش هستم، این یعنی که شاید هنوز هم بهم امیدی باشه!
نه، این جنون نیست.
پس این هایی که ساعت ها می نشینند، با دقت و حوصله و کلی زحمت، مهره های ریز دومینو را کنار هم می چینند هم حکماً باید مجنون باشند. آخر طرف این همه وقت می گذارد، زحمت می کشد، صبر می کند تا آخر یک تقه بزند پشت اولین مهره و فیشششششش، و فقط چند ثانیه ای افتادن آن ها را تماشا کند.
حتماً آن مادری که دو سه ساعت وقت و انرژی می گذارد تا کودکش غذای خوشمزه اش را در کمتر از ده دقیقه ببلعد هم باید مجنون باشد.
نه این جنون نیست. گاهی تماشای منظره ای از بالای قله ی یک کوه، به ساعت ها تلاش برای رسیدن به آن می ارزد. گاهی بعضی مقصدها، ارزش کیلومترها دویدن را دارند.
گاهی تجربه لحظات کوتاه همکاری و همراهی با سه چهار نفر، ارزش برپا کردن یک سفر سی نفره را دارد.
و این جنون نیست، اصلاً.
چه جرم رفت که با ما سخن نمی گویی جنایت از طرف ماست یا تو بدخویی؟
پ.ن: زُهْدُکَ فِی رَاغِبٍ فِیکَ نُقْصَانُ حَظٍّ- وَ رَغْبَتُکَ فِی زَاهِدٍ فِیکَ ذُلُّ نَفْسٍ!
عمیقاً احساس می کنم که تکنولوژی در مجموع کمکی به بهتر بودن زندگی انسان نمی کند!